دیروز در روز جهانی کاربردپذیری، مطابق معمول چند سال اخیر سمینار کاربردپذیری با همت پرهام باغستانی و محمدرضا محمدعلی در تهران برگزار شد.
اکثر ما خوندیم که کاربردپذیری خیلی مهمه، در حقیقت محصول و همونطور که از اسمش مشخصه، کاربردی می کنه تا کاربر بتونه از اون استفاده کنه (پس در درجه اول اگر محصولی کاربردپذیر نباشه اصلا قابل استفاده نیست، در نتیجه همه محصولاتی که می بینیم درجه ای از کاربردپذیر بودند رو دارند و تنها بحث بر سر میزان آن هاست).
اما دیروز طبق رسم جدید سمینارها، یک پنل گفتگو هم وجود داشت که در اون صحبت های بنیادی در ابتدا مطرح شد، مثلا:
خود شرکت هایی که ادعاشون می شه و حتی اسپانسر همایش هستند هم بلد نیستند محصول کاربردپذیر درست کنند
یا مدیر شرکت رهنما که عملا می گه کاربردپذیری همچین هم مسئله مهمی نیست و مثال هم عنوان می کنه
خب اصلا 2 تا سوال مهم مطرح می شه:
- اصلا چیزه به درد بخوری هست؟ یا الکی گندش کردند؟
- اصلا تو ایران بلدیم محصول کاربردپذیر درست کنیم؟ یا بیشتر یه ابزار تبلیغاتیه؟
خوب یا بد… واقعیت چیه؟
در خوب بودن کاربردپذیری شکی نیست. همونطور که در ابتدای نوشته هم گفته شد نبودش باعث عدم استفاده می شه و تمامی برنامه ها هم مقداری از اون را دارا هستند.
پس مشکل کجاست؟
مشکل مثل خیلی جاهای دیگه هست و من بهش می گم رجوع به بخش 20%. مثال معروف 20 درصد کارها 80 درصد نتایج را در پی دارند (و 80% بعدی هم 20% درصد نتایج را). دقیقا مثل خیلی از کارهای دیگمون ما بدون توجه به اون 20درصد که می تونه مهمترین نتایج را داشته باشه، چسبیدیم به 20% ماجرا. مثلا موضوع پرسونا از نظر من دقیقا در اون 20% قرار داره. وقتی ما کوچکترین چیزهامون نظیر نوع، رنگ و اندازه فونت که به خوانایی متن مربوط می شه مشکل داره، نشستن و بررسی کارهایی از این دست که کم هم نیست در واقع مسخرست!
(4 سال پیش در همین سمینار یک ارائه با عنوان “بررسی سایت بانک پاسارگاد از دید کاربردپذیری” داشتم که می توانید آن را اینجا مطالعه کنید)
چرا می چسبیم به اون 20 درصد؟
جواب ساده هست: چون اکثرن ازش داریم نون می خوریم و پول و اعتبار در میاریم. حتمن شنیدید هرکس حرف هایی بزنه که کسی متوجه نشه چی می گه، پس اون آدم خفن تریه؟ مشکل ما هم همینجاست. میایم مسائل رو پیچیده و طولانی می کنیم چراکه کسی یه وقت متوجه نشه ما چی کار داریم می کنیم، همه فکر کنند ما آدم خفنی هستیم، بتونیم پول بیشتری بگیریم و کار رو طولانی تر بکنیم. به جرات می تونم بگم بیش از 80% وقتی به اصل رجوع کنیم به این موارد می رسیم.
کاربردپذیری گران است
گران یک واژه نسبی ه. نسبت به چی؟ آیا اگر قرار هست ما با تغییرات درآمد را چند برابر کنیم چی؟
کاربرد پذیری گران نمایش داده می شود. علیرضا نیکوکار تاکید دارد تیم UX باید مستقل باشد، حداقل شامل 4 نفر باشد، آن ها تعیین کننده مسیر باشند با کلی قانون نظیر اینکه تیم UX نسبت به تیم پروژه بهتر است یک یا 2 اسپرینت جلوتر حرکت کند و… . من نمی گم علیرضا داره اشتباه می کنه اما چند سازمان در ایران داریم که پول، وقت و فهم موضوع را داشته باشند (و البته براشون صرف داشته باشه) که بخوان همچین کاری انجام بدهند؟ اونم در حالی که ما درصدهای اولیه رو هم بعضا رعایت نکردیم. همین ها باعث می شه شرکت ها و سازمان ها به این موضوع به عنوان یک کار پرهزینه و نمایشی نگاه کنند.
دیروز هم محمدرضا توی ارائش عنوان کرد که شما با 5 تا تست نیم ساعته بیش از 70 درصد مشکلات رو پیدا می کنید. آیا این ها پر هزینه هستند؟
چرا نمایشی؟
خیلی جاها کاربردپذیری با قشنگ بودن اشتباه گرفته می شه. کاربردپذیری از دل کاربر میاد (و البته یکسری اصول پایه ای). فهمیدن دل کاربر با تحقیق روی اون بدست میاد. مثلا اکثر ما نمی دونیم برای چه گروه کاربری می خوایم محصول رو ایجاد کنیم وقتی هم می پرسی و فرد با خوشحالی می گه ما می دونیم، جواب رو که می شنوی می بینی این می شه همه مردم! و این گروه کاربری هیچ شاخصه های مشخصی ندارند! خب حالا بشینیم دور هم صحبت راجع به تست های فلان و فلان بکنیم؟
خیلی کم دیدم کسی یا شرکتی بیاد از تاثیر کاربردپذیری بگه یا از تجربیاتش. مثلا دیروز فرید ارض پیما عنوان کرد که در طراحی اپلیکیشن موبایل شرکت مبین نت و نمایش مانده حجم و فرآیند خرید حجم باعث شد این بخش از یک بخش با درآمد خرد و کم اهمیت تبدیل به یک کانال بزرگ درآمد بشه.
تا زمانی که از این مثال های واقعی در داخل ایران نداشته باشیم و روشون صحبت نشه کلا به این موضوع به یک دید نمایشی و تزئینی دیده می شه.
یک نمونه دیگه، دیروز فردی معتبر در همین حوزه ارائه ای داشت و از تحقیقات چند ماهش گفت، اینکه چقدر زحمت کشیده و اصلا پایان نامه کارشناسی ارشدش این موضوع بوده و کلی چیزای خفن دیگه از زحمات شبانه روزی. من به شخصه انقدر هیجان زده شده بودم که ببینم ایول چه نتایجی از این همه زحمات و تحقیقات در اومده، باورتون نمی شه: کاربردپذیری چیزه خوبیه! بعله، مرسی! آفرین به شما انسان فرهیخته و خفن!
آیا مشکل ما کمبود نیروی کاره؟ این با اضافه شدن نیروی تخصصی که در نتیجه بوجود اومدن رشته اختصاصی در دانشگاه می شه، حل می شه؟
اینکه ما بگیم اگر رشته دانشگاهی اختصاصی ایجاد بشه، و متخصص این حوزه وارد جامعه بشه خیلی از مشکلات حل می شه، من می گم راه حل دولتی دادیم و نظر من اینه که راه حل توهمی بیش نیست. شاید روی کاغذ درست باشه اما در عمل کافیه چرخه باطلی که برای دیگر رشته های موجود طی شده است را ببینیم.
نیاز واقعی باید شکل بگیره، اما چطوری؟
رقابت هست اما کم است، قسمت های انحصاری زیاد است، اطلاعات شفاف نیست. همه این ها از مهمترین دلایلی هست که باعث می شه نیاز واقعی شکل نگیره. اما آیا باید دست رو دست بزاریم بگیم تا وقتی اینا درست نشه پس هیچ کاری نمی شه کرد؟ خب نه!
اردشیر طیبی وقتی صفحه اینستاگرام گرجی رو به من نشون داد گفت این صفحه انقدر خوبه که بقیه می رن با نمایش دادنش به شرکت های دیگه اون ها رو راضی می کنند که براشون کارهای سوشیال مدیا مارکتینگ انجام بدهند و این خیلی خوبه. چرا؟
چون این یک بازار جدید هست و هنوز باور درستی برای انجام کار به شیوه درست شکل نگرفته (بخوانید: اینستاگرام من بزرگتره) و همین کارهای درست وقتی توسط شرکت های مختلف انجام بشه خیلی راحت بقیه شرکت ها رو می شه متقاعد کرد تا اون ها هم وارد این مسیر بشوند. علاوه بر این ما هم با داشتن نمونه ای معروف و خوب همواره می تونیم مشتری های گران قیمت تر و بهتری جذب کنیم.
دوست عزیزی که در حوزه کاربردپذیری می خواهی فعالیت کنی و از نفهمی مدیران و سازمان ها گلایه داری، اینکه هیچوقت کار تخصصی پیدا نکردی و کلی چیزه دیگه. از نظر من اگر نمونه های عملی مثل مبین نت که در بالا عنوان شد، با ذکر توضیحات بیشتر و عددهای مشخص تر ایجاد بشه می تونه خیلی از این مشکلات رو حل کنه. مدیر از نظر خیلی ها نفهم، تا وقتی که حس نکته یک هزینه ای براش سود آور نیست معلومه قبول نمی کنه و این کارها رو نمایشی و برای شرکت های متصل به شیر نفت می دونه.
ما انسان های عجیب
در طول تاریخ ابزارها و کارها براساس نیاز شکل گرفته و با زیاد شدن تعداد آدم ها، نیاز به یافتن شغل برای اون ها، کسب درآمد و… اومدیم همینطور وارد جزئیات شدیم و وقتی یک محصولی میاد که همه از ساده و کاربردی بودنش جامه از تن در آورده و فریاد زنان راهی بیابان می شویم، می بینیم محصول سعی کرده به اون اصل ماجرا رجوع کنه.
همه ما در روز کارهایی داریم که باید انجام بدهیم. برخی از ما اون ها رو به خاطر می سپریم، برخی روی کاغذ می نویسند، برخی از برنامه هایی نظیر Wunderlist یا Todoist استفاده می کنند. هر روز هم روش ها و متدهای Game Changerای میاد که قصد داره مشکلات رو حل کنه. همین می شه که دوستی از من می پرسه من هر وقت از این برنامه های Todo List استفاده کردم بعد یه مدت گذاشتمش کنار. آیا هنوز برنامه ای که برای شما باشه نوشته نشده یا پیدا نشده؟
خیلی وقت ها انقدر وارد جزئیات می شیم که نمی دونیم هدف چی بوده، هیچ جا هم ننوشتن که هدف چیه در حالی که فکر کردن و فهمیدن در رابطه با هدف می تونه بهترین ایده ها رو به ما بده و مسیر رو برای پیدا کردن مشکل به ما نشون بده.
سوال: ببخشید این کاربردپذیری چیه؟
اینو این آخر آوردم چون تقریبا آخرهای سمینار یه بنده خدایی گفت این همه حرف زدید اما من نفهمیدم کاربردپذیری یعنی چی! این مشکل رو چون من توی سمینارهای سال های گذشته حضور داشتم هم پرسیده شده و دیده شده. ایجاست که باید گریه کرد که چرا ما انقدر وارد جزئیات می شیم.
کاربردپذیری = کاربردپذیر کردن = کاربرد + پذیر = کاربردی کردن.
وقتی شما به جا این واژه های عجیب و غریب به یک نفر بگی سمینار راجع به کاربردی کردن محصولات ه که مردم بتونن بهتر و راحتتر از اون استفاده کنند واقعا خیلی از مشکلات حل می شه و دید باز می شه.
خلاصه کلام
من هیچ ادعایی روی کاربردپذیری یا مسئله خاص دیگه ای ندارم. اما یک چیز رو متوجه شدم، مسائل ساده اند… نوع نگاه خیلی مهمه… قانون 20/80 وجود داره… یک چرخه ای وجود داره… اگر واقعا می خواهیم یه چیزی حل بشه باید پله پله بریم جلو… باید مسائل برامون تبدیل به عادت بشه تا بگیم مشکل رو حل کردیم.
پی نوشت: این نوشته منکر عدم اهمیت 20درصد باقی مانده نیست. اتفاقا برای شرکت های با کاربر بالا و دارای شرایط مشخص، خیلی هم مهمه اما ما توی ابتدایی ترین مسائل مشکل داریم و این مطلب های خارجی خفنی که می بینید برای اینه که سال هاست اون ها در حال طی کردن این مسیر هستند و اینطور از پایه مشکل ندارند.